
طینت آشوب؛ آغاز آفرینش یأجوج و مأجوج
بدان که یأجوج و مأجوج تنها قومی سرکش از اقوام انسانی نیستند؛ آنان پیکرهی متجسّد آشوباند. نسبشان را به یافث، فرزند نوح (ع) رساندهاند، اما در سرشتشان، به مشیت الهی، جرعهای از آتش طوفانی و دمی از درندگی حیوانی نهاده شد. اینان تمدن را برنمیتابند؛ همانند موجی تیره و سیل بیامان، بر هر آبادانی میتاختند.
چهرهای پهن و چشمانی تنگ داشتند، قامتشان کوتاه بود، لیک قدرتشان در کثرت بیپایانشان نهفته بود. همچون مور و ملخ، بر زمین جاری میشدند. هیچ زراعتی از هجوم آنان جان به در نمیبرد و هیچ همسایهای از شرشان در امان نبود. در تاریخهای کهن، صدای فریادشان را همچون غرش کوهافکن وصف کردهاند.
سدّ آهنین؛ تدبیر ذوالقرنین برای حبس قوم یأجوج و ماجوج
ای مرید حقیقت! در اوراق آسمانی و اخبار کهن، چنین آمده است که ذوالقرنین – آن بندهی خاص خداوند – در یکی از سفرهایش به قومی رسید که از ستم یأجوج و مأجوج به ستوه آمده بودند.
به یاری آنان برخاست، نه به طمع مزد، که به فرمان الهی. آهن و مس را در هم آمیخت، میان دو کوه برآورد و دیواری برافراشت که نه بالای آن را توانستند بگیرند و نه توان سوراخ کردنش یافتند.
این سد، تنها دیوار آهنین نبود؛ بلکه پردهای مینوی بود، همچون طلسمی عظیم، که نیروی آشوب را از جهانِ آدمیان جدا ساخت. ذوالقرنین گفت: «این رحمتی است از جانب پروردگار من؛ اما روزی که وعدهی او فرا رسد، این سد نیز فرو خواهد ریخت.»
روز طغیان؛ خروج قوم یأجوج و مأجوج در آخرالزمان
حکایت چنین است که هر روز، یأجوج و مأجوج دستان خونچکان خویش را بر آن سد میسایند و خاک آن را میکاوند، لیک هر بامداد، دیوار محکمتر از پیش باز میگردد. تا آن روز موعود که یکی از ایشان به زبان خواهد آورد: «به خواست خدا فردا به پایان میبریم.» و همان دم، طلسم گشوده شود.
آن روز، سد فرو میریزد و فوج فوج از دل شمال بر زمین جاری میشوند. نخستین دسته از آنان دریاچهی طبریه را سر میکشند و آخرین دسته تنها غبار تهی آن را مینگرند. بر سبزه و جنبندهای رحم نمیکنند. تیری به آسمان افکنند و چون خونآلود بازگردد، به غرور میگویند: «بر زمین و آسمان چیره شدیم.»
اما در اوج فسادشان، امر الهی فرا میرسد: کرمی ناچیز بر گردنشان میافتد و لشکر بیپایانشان در یک شب به هلاکت میافتد. پرندگان غولپیکر اجسادشان را میبرند و باران رحمت، زمین را از پلیدیشان میشوید.
نجوای تفسیرها و دیدگاهها
ای جویندهی راز، همواره مردمان خواستهاند مصداق این قوم را دریابند.
- در متون دینی: قرآن و کتاب مقدس، هر دو، از یأجوج و مأجوج به عنوان نشانهای عظیم از آخرالزمان یاد کردهاند.
- در تاریخنگاری: گروهی آنان را سکاها، مغولان یا تاتارها دانستهاند و سد ذوالقرنین را با دیوار چین یا دربند قفقاز یکی گرفتهاند.
- در تفسیرهای رمزی و معاصر: برخی ایشان را نه قومی خاص، که نمادی از نیروهای ویرانگر درونی بشر میدانند؛ میل بیپایان به بلعیدن، به تباهی، به سیطره بر زمین و آسمان.
درس پنهان از قوم یأجوج و مأجوج
ای عزیزان ، آنچه از این حکایت عظیم بر دل باید نشاند، این است که جهان همیشه صحنهی جدال میان نظم و آشوب بوده است. سد ذوالقرنین، نماد ارادهی بندهی صالح است که با استعانت از پروردگار، بزرگترین شرور را در بند میکشد.
و خروج آنان در آخرالزمان، یادآور آن است که روزی پردهها کنار خواهد رفت و حقیقتِ پنهان رخ خواهد نمود. پس به جای بیم و هراس، سلاح ایمان برگیر؛ که در هنگامهی آشوب، جز لطف الهی، هیچ حصنی پناهبخش نیست.
و السلام علی من اتبع الهدی.
- ۰ نظر
- ۳۱ مرداد ۰۴ ، ۰۶:۲۳
- ۲۴ نمایش