همه چیز درباره موجودات ماورایی به نام الف
بسم الله الرحمن الرحیم
⭕ خب بچهها، جونم براتون بگه از این موجوداتِ عجیب و غریبی که بهشون میگن اِلف. قصهشون تو کتابا و افسانههای قدیم و جدید، تو فرهنگای جورواجور، از غرب بگیر تا شرق، همیشه بوده و فکر آدمیزاد رو مشغول خودش کرده. اینا یه جورایی مرموزن، خدا عالمه! یه وقت میبینی یه روحِ مهربون و طبیعتدوستن، یه وقت دیگه یه شیطونکِ ناقلا که سر به سرِ مردم میذاره، گاهی هم موجوداتی دانا و قدرتمند. بذارین براتون از سرگذشت اینا بگم، از کجا پیداشون شد، چه شکلی بودن، چه کارایی از دستشون برمیومده، کجا زندگی میکردن، برو بیایی داشتن یا نه، تو قصههای هر قومی چه نقشی داشتن، و این روزا تو کتابا و فیلما و این بازیهای کامپیوتری چجوری نشونشون میدن. آخر سر هم یه نگاهی میکنیم ببینیم این اِلفها با بقیهی موجوداتِ قصهها، مثل پری و دیو و اینا، چه فرقی دارن و چه شباهتی.
♟️اینا از کجا پیداشون شد؟ ریشهشون تو قصههای قدیم کجاست؟
-
حرفای قدیمی از سرزمین ژرمنها و نورسها (همون وایکینگای قدیم):
قدیمیترین حرفا درباره این الفها، برمیگرده به قصههای مردمِ شمال اروپا، اون زمون که هنوز مسیحی نشده بودن. میگفتن دو جور الف داریم: یکی الفهای روشنایی (لیوسآلفار)، یکی هم الفهای تاریکی (دوکآلفار). اون روشنیها، جونم براتون بگه، اهل طبیعت بودن، با خدای بزرگشون اودین سر و کار داشتن، دستِ خیر داشتن و حتی میگفتن ممکنه با آدمیزاد هم ازدواج کنن. اما اون تاریکیا، میگفتن زیر زمین لونه دارن، قیافههاشون زشت و ترسناکه و ذاتشون خرابه، البته خیلی هم ازشون حرف نمیزدن، خدا رو شکر.
🇩🇪 اون قدیم قدیما تو قصههای مردم آلمان، الفها رو اولش مثل روح میدیدن، گاهی وقتها هم آدم کوچولوهایی که تو 🌲جنگل زندگی میکنن و 🪄 جادو بلد بودن. خود کلمهی "الف" هم از یه کلمهی قدیمی 🇦🇮 انگلیسی "ælf" و کلمههای شبیه اون تو زبونای دیگهی اون ورا میاد که انگار معنیش 🧚🏻♂️"موجود سفید" بوده، شاید به خاطر رنگ و روشون یا پاکیشون، والله اعلم.
⛎تو قصههای قدیمیترِ نورسها (مال اواخر قرن پونزدهم میلادی)، الفها رو تقریباً مثل خداها میدونستن، ربطشون میدادن به باروری و میگفتن به این دنیای ما محدود نیستن. اونایی که هنوز 🗽بتپرست بودن تو آلمان قدیم، فکر میکردن اینا موجودات نورانیان که تو آسمون زندگی میکنن. ولی تو قصههای قدیمی انگلیس، الفها رو موجوداتِ 👿موذی و آسیبرسون میدونستن. 🇩🇪آلمانیا هم میگفتن اینا اهل 👹 شیطنتن، 🐑حیوونای اهلی رو مریض میکنن و 🛌خواب بد برای آدم میفرستن (به خواب بد میگفتن "آلپتراوم"، یعنی "خوابِ الف").
⛪تو شعرهای قدیمیشون (مال قرن نهم میلادی)، از "آلفار" تو مرثیهها برای جنگجوهای کشته شده اسم میبردن، که نشون میده یه ربطی به عالم بالا یا دنیای بعد از مرگ داشتن. بعداً، یه نویسندهی معروفشون به اسم اسنوری استورلوسون (قرن سیزدهم) اومد اینا رو به سه دسته تقسیم کرد: الفهای روشن، تاریک و سیاه. البته محققای امروزی میگن شاید این دستهبندی تحت تأثیر دین مسیحیت بوده که اون موقع داشت جا میافتاد.
- یه نکته بگم: ببینید بچهها، این که الفها رو هم خوب میدونستن هم بد، هم روشن هم تاریک، از همون اول بوده. نشون میده رابطهی پیچیدهای با طبیعت و نگاهِ آدمیزاد به اون داشتن. وقتی دین جدیدی مثل مسیحیت اومد، سعی کرد این موجوداتِ قصههای قدیمی رو تو قالبِ خودش جا بده، خوبا رو خوبتر نشون بده و بدا رو بدتر. برای همینه که از اون روحهای طبیعتِ مرموز، تبدیل شدن به موجوداتی که یا کاملاً خوبن یا کاملاً بد.
-
👑اثر قصههای سلتیک (ایرلندیها و اسکاتلندیهای قدیم):
تو افسانههای این مردم، مخصوصاً تو ایرلند و اسکاتلند (همین دور و برا خودمون)، الفها رو خیلی وقتا همون "پِری" (Fairy) یا "مردمِ خوب" (Good Folk) میدونستن. میگفتن اینا تو یه دنیای دیگهای به اسم "سید" (Sidhe) زندگی میکنن که زیر زمینه و یه جورایی عالم غیبه. مثل قصههای ژرمنی، این الفهای سلتیک هم خیلی به طبیعت نزدیک بودن و میتونستن هم مهربون باشن هم اهل شیطنت.
یه قومی به اسم "توآتا دِ دانان" تو افسانههای ایرلندی هستن که میگن بعد از اینکه تو جنگ شکست خوردن، رفتن زیر زمین و شدن همین "سید" و خیلی وقتا اینا رو همون الفها یا پریها میدونن.
- یه نکته دیگه: این که تو این قصهها "الف" و "پری" رو به جای هم به کار میبردن، نشون میده شاید اصل و ریشهشون یکی بوده یا خیلی شبیه هم بودن. این قاطی شدنِ مرزها تو قصههای قدیمیه جاهای مختلف خیلی پیش میاد. تو خیلی از نوشتههای قدیمی هم اومده که الفها و پریها خیلی شبیه هم بودن یا اصلاً یکی بودن. تو قصههای سلتیک، به موجوداتی که شبیه الفهای ژرمنی بودن، بیشتر میگفتن "پری". معلوم میشه فکرِ اینکه موجوداتِ ماورایی شبیه آدمیزاد وجود دارن که جادو بلدن و تو دل طبیعت زندگی میکنن، یه فکرِ رایجی بوده، فقط هر جایی یه اسمی روشون میذاشتن.
-
تغییرات تو دورهی قرون وسطی:
تو انگلیسِ قدیم، تو دورهی قرون وسطی، حرف الفها بیشتر شد. مردم باور داشتن اینا یواشکی کنار آدما زندگی میکنن و خیلی وقتا بدبختیها و مریضیها رو گردن اینا مینداختن، پناه بر خدا. فکر میکردن بچههای آدمیزاد رو میدزدن و به جاشون یه "بچهی عوضی" (Changeling) میذارن که از خودشونه. گاهی وقتها هم الفها رو به شیطان ربط میدادن و میگفتن بعضی آدمای خاص مثل مرلینِ جادوگر، رگ و ریشهشون به الفها یا شیاطین میرسه.
تو کتابای طبی قدیمی انگلیس، زیاد پیش میاومد که علتِ مریضیها، مخصوصاً دردهای یهویی و شدید یا مشکلات روحی روانی رو به الفها نسبت بدن؛ میگفتن شاید با تیر و کمون جادوییشون آدمو میزنن! تو اسکاتلند هم تا همین چند قرن پیش، مردم فکر میکردن الفها باعث مریضی میشن و باور داشتن که اینا مثل آدمای عادی ولی با قدرتهای عجیب و غریب، بین مردم روستا زندگی میکنن.
👶🏼اگه موهای کسی گره میخورد یا بچهای با لکهی مادرزادی به دنیا میاومد، میگفتن کارِ الفهاست یا "الفزده" شده.
- یه نکتهی مهم: اینکه تو قرون وسطی الفها رو موجوداتِ بد و موذی میدونستن، نشوندهندهی ترسها و نگرانیهای مردم اون زمانه. عادت داشتن چیزایی که نمیفهمیدن (مثل مریضی یا نقص مادرزادی) رو به گردنِ نیروهای غیبی بندازن. ربط دادنشون به شیطان هم نشون میده چطور دین مسیحیت روی باورهای قدیمیتر تأثیر گذاشته. تو کتابای اون دوره، مدام میبینی که الفها رو با اتفاقای بد مثل مریضی، بچهدزدی و حتی کارای شیطانی مرتبط میدونن. این تغییر از اون تصویرهای شاید بیطرفتر یا حتی مهربونترِ قصههای نورسِ قدیم، احتمالاً به خاطر قدرت گرفتنِ مسیحیته که معمولاً خدایان و ارواحِ دینای قدیمی رو شیطانی جلوه میداد. تو اون دوره که علم مثل امروز پیشرفت نکرده بود، نسبت دادنِ بدبختیها به این موجودات، یه جور توضیح برای اتفاقای غیرقابل توضیح بود.
-
علاقهی دوباره تو دوران رمانتیک و شکلگیریِ تصویرهای امروزی:
حدود صد و پنجاه، دویست سال پیش (قرن نوزدهم)، یه جنبشی راه افتاد به اسم رمانتیک که باعث شد مردم دوباره به قصههای قدیمی و فولکلور، از جمله قصهی الفها، علاقه نشون بدن. یه شاعر 🇩🇪آلمانی به اسم گوته یه شعری گفت به اسم "ارلکونیگ" که یه 👑پادشاهِ پریانِ ترسناک و شیطانی رو نشون میداد. تو انگلیس اما، بیشتر تصویرِ الفهای کوچولو و مهربون با 🧙🏻♂️کلاه و بال باب شد. برادران گریم هم کلی از این "قصههای پریان" رو جمعآوری کردن و چاپ کردن که باعث شد تصویر الفها تو ذهن مردم بیشتر شکل بگیره.
👑💍بعد نوبت رسید به آقای جی.آر.آر. تالکین، همون نویسندهی معروف انگلیسی که قصههای "ارباب حلقهها" رو نوشته. اون با الهام از افسانههای قدیمی نورسها، الفها رو یه جور دیگهای نشون داد: موجوداتی دانا، خیلی زیبا، مهربون، تقریباً نامیرا و خیلی برتر از آدمیزاد، ولی در عین حال یه غمی هم تو وجودشون بود. الفهای تالکین معمولاً قد بلند بودن، گوشای تیز داشتن و عمیقاً با طبیعت پیوند خورده بودن. کتابای اون حسابی روی داستانهای فانتزی امروزی تأثیر گذاشت و الفها شدن پای ثابتِ کتابا و فیلما و بازیهای کامپیوتری.
🎅🏽یه چیز دیگه هم هست، این "الفهای کریسمس" که میگن کمکدستای بابانوئل هستن، اینا یه فکرِ نسبتاً جدیده که اواخر قرن نوزدهم تو آمریکا پیدا شد و ربطی به اون الفهای قدیمی نداره.
- جمعبندی این بخش: پس ببینید، دوران رمانتیک یه نقطهی عطفی بود. نگاه به الفها عوض شد. از موجوداتی که بیشتر ترسناک یا شیطون بودن، تبدیل شدن به شخصیتهای آرمانی و نجیب، مخصوصاً به خاطر نوشتههای آقای تالکین. اون الفهای کریسمس هم نشون میده چطور این قصهها میتونن با فرهنگای جدید خودشونو وفق بدن و شکلای تازهای بگیرن. اگه به نوشتههای اون دوره نگاه کنیم، قشنگ این تغییر رو میبینیم. اولش روشنفکرا رفتن سراغ قصههای قدیمی و هم تفسیرهای تاریکتر (مثل شعر گوته) در اومد و هم مهربونتر (مثل قصههای گریم و تصویرای انگلیسی). ولی خب، کارای تالکین از همه تأثیرگذارتر بود و اون تصویری که الان بیشتر تو ذهن ماست (دانا، زیبا، گوشتیز، عاشق طبیعت) رو اون باب کرد. اون الف کریسمس هم که کلاً یه مسیر دیگهای رو رفت و نشون میده چطور این افسانهها میتونن تو دل فرهنگای مختلف، شکلای غیرمنتظرهای پیدا کنن.
🐉خب حالا این الفها رو چجوری تعریف کنیم؟ تو هر قصهای یه جورن!
-
تعریفای جورواجور تو فرهنگای مختلف:
-
👻قصههای ژرمنی: اولش روح بودن، بعداً شدن موجوداتِ کوچولوی شبیه آدم که جادو بلد بودن.
-
🌑افسانههای نورس: الفهای روشن و تاریک، تقریباً مثل خداهای کوچیک.
-
🧚🏻♀️قصههای سلتیک: خیلی وقتا همون پریها بودن، مالِ یه دنیای دیگه.
-
🧞♀️فانتزی امروزی: معمولاً شبیه آدمیزاد با گوشای تیز، اغلب دانا، زیبا و عمرشون خیلی طولانیه.
-
📖 لغتنامهها چی میگن؟ موجودات کوچیک، جادویی، گاهی اهل شیطنت.
-
👌🏼نکته: پس میبینید که تعریفِ الف یه چیزِ ثابت نیست، بستگی داره کی و کجا و تو چه قصهای ازش حرف بزنن. همین که یه تعریفِ واحد نداره، نشون میده این افسانهها چقدر پویا و در حال تغییرن. اگه برگردیم به قصههای خیلی قدیمی، میبینیم چقدر توصیفاشون فرق میکنه، از روحای ریزه میزه بگیر تا موجوداتی که قدرتشون در حد خداها بوده. این تنوع نشون میده که مفهوم "الف" هیچوقت یه چیزِ یکدست نبوده، بلکه مجموعهای از ایدههای شبیه به هم بوده که بسته به منطقه و زمان و قصهای که تعریف میشده، فرق میکرده.
-
-
👻👩🏼🤝👨🏻تغییر شکلشون: از روح تا شبیه آدمیزاد:
اون قدیم قدیما، ژرمنها الفها رو بیشتر شبیه روحهای لطیف و گاهی نامرئی میدونستن. اما کم کم، شکل و شمایلِ انسانیتری پیدا کردن و اغلب زیبا و خوشقیافه توصیف شدن. تو داستانای فانتزی امروزی هم که دیگه معمولاً شبیه آدمیزادن، یا همقدِ ما یا یه کم کوتاهتر.
- توضیح: اینکه از حالت روح در اومدن و شبیه آدم شدن، شاید به خاطر اینه که ما آدما دوست داریم چیزای ناشناخته و ماورایی رو شبیه خودمون تصور کنیم تا بهتر بفهمیمشون و باهاشون ارتباط برقرار کنیم. اون توصیفای اولیه که میگفتن "لطیف" یا "نامرئی" هستن، با توصیفای بعدی که شکلِ انسانی بهشون دادن، خیلی فرق داره. این نشون میده که آدما سعی کردن عالم غیب رو به شکلِ انسانی دربیارن. وقتی به این موجودات شکل و قیافهی مشخصی دادن، انگار ملموستر شدن و راحتتر میشد تو قصهها و باورها جاشون داد.
-
🔡 ریشهی کلمهی "الف" و معنیهاش:
کلمهی قدیمی انگلیسی "ælf" به یه کلمهی قدیمی آلمانی "alb" که معنی "کابوس" میده، ربط داره. این نشون میده که شاید اولش بیشتر با چیزای بد و ترسناک مرتبط بودن. اما از طرف دیگه، ممکنه ریشهی این کلمه به یه ریشهی خیلی قدیمیترِ هندواروپایی "*albho-" برگرده که معنی "سفید" میده. این میتونه به روشنایی یا زیبایی اشاره داشته باشه. تو سوئدی هم کلمهی "älvor" (که جمعِ الفه) خیلی به "مه" ربط داره (مثلاً "älvdans" یعنی رقص الفها تو مه). اینم پیوندشون با طبیعت رو نشون میده.
- توضیح: پس ریشهی اسمشون هم نشون میده که هم میتونستن بد و ترسناک باشن (کابوس) و هم خوب و زیبا (سفید). این دوگانگی تو ذاتشون بوده انگار. اون مثال سوئدی هم که به مه ربطشون میده، باز تأکید میکنه که اینا رو جزئی از طبیعت میدونستن. معنیهای مختلف ریشهی کلمهشون سرنخهایی به ما میده که قدیمیا چطور به اینا نگاه میکردن. ارتباط با "کابوس" نشون میده شاید برای توضیح خوابای بد یا اتفاقای ناخوشایند ازشون استفاده میکردن. از اون طرف، ارتباط با "سفیدی" میتونه به پاکی یا نور ربط داشته باشه. مثال سوئدی هم که مستقیماً به یه پدیدهی طبیعی (مه) ربطشون میده، نقششون به عنوان ارواح طبیعت رو پررنگتر میکنه.
💀شکل و شمایل الفها: چی تو قیافهشون مشترک بوده؟
-
تصویرای قدیمی: قد و قواره و ویژگیها:
تو قصههای خیلی قدیمی آلمانی میگفتن خیلی کوچولو هستن، مثل نسخههای مینیاتوری آدم. شکسپیر هم الفها رو موجوداتِ ریزه میزه و بالدار توصیف میکرد که از یه گل پامچال بلندتر نبودن! اما برعکس، تو افسانههای نورس گاهی قد و قامتشون مثل خداها بوده. بعضی قصهها میگفتن دماغای گنده دارن یا ویژگیهای عجیب دیگهای. یه سری از قصههای قدیمی نورس میگن پشتشون یه سوراخ یا گودی بوده که علامت مشخصشون بوده، ولی بعدها این علامت جاشو به گوشای تیز داد. تو عکسای دوره ویکتوریا (حدود صد و پنجاه سال پیش) هم معمولاً مرد و زنای کوچولویی بودن با گوشای تیز و کلاههای دراز و نوکتیز.
- نکته: پس میبینیم که تو قصههای قدیمی، یه شکل و شمایلِ ثابت و مشخص برای الفها وجود نداشته. هر جایی و هر زمانی یه جوری تصورشون میکردن. اینکه اون علامتِ گودیِ پشت جاشو به گوشِ تیز داده، نشون میده چطور این علامتهای شناسایی تو افسانهها میتونسته عوض بشه. تو منابع مختلف که نگاه میکنیم، اندازهها و قیافههای خیلی متفاوتی براشون گفتن. این ناهمانگی نشون میده که شکل ظاهری الفها تو قصههای اولیه خیلی مشخص و سفت و سخت نبوده و بیشتر با حال و هوای قصه و تصوراتِ مردمِ هر منطقه جور در میومده.
-
👂🏼گوشای تیزِ معروف و بقیهی ویژگیهای آشنا:
امروزه دیگه گوشِ تیز تقریباً شده علامتِ اصلی الفها، مخصوصاً تو داستانای فانتزی که آقای تالکین این مدلیشون رو معروف کرد. چیزای دیگهای که معمولاً براشون میگن اینه که خیلی خوشگل و ظریف و لاغراندامن. عمرشون خیلی زیاده یا اصلاً نمیمیرن. حسهاشون خیلی قویه و چیزایی رو میفهمن که ما نمیفهمیم. بعضی وقتا ویژگیهای خاصی هم دارن، مثلاً پوستشون تیرهست (مثل الفهای تاریک یا دراو تو بازیها، یا اون مینیمویها تو کارتون "آرتور"). رنگ پوست و مو و چشمشون هم میتونه خیلی عجیب غریب باشه، مثلاً پوست مسی یا برنزی یا آبی کمرنگ، موهای سبز یا آبی، چشمای طلایی یا نقرهای. گاهی هم میگن اصلاً ریش و سیبیل یا موی بدن ندارن.
- توضیح: با اینکه قصههای قدیمی خیلی جورواجور بودن، داستانای فانتزی امروزی بیشتر روی یه تصویرِ استاندارد از الفها توافق کردن: گوشِ تیز، خوشگلی، ظرافت و عمرِ طولانی ویژگیهای اصلیشونه. البته هنوزم تفاوتهایی وجود داره که نشون میده این کهنالگو هنوز داره تغییر میکنه. اگه به کتابا و فیلمای جدید نگاه کنیم، میبینیم بیشترشون همین تصویرِ گوشتیز و ظریف و عمر طولانی رو نشون میدن. این استاندارد شدن بیشترش کارِ همون آقای تالکینه. ولی خب، اینکه هنوزم تو رنگ پوست و قد و قواره تفاوتهایی میبینیم، نشون میده که نویسندهها و فیلمسازای مختلف هنوز دارن این الگو رو میگیرن و باهاش بازی میکنن و چیزای جدیدی بهش اضافه میکنن.
-
تفاوتِ قیافهها بینِ زیرگروههای مختلف:
همونطور که گفتیم، تو افسانههای نورس الفهای روشنایی، روشن و زیبا بودن و الفهای تاریکی، سیاهِ سیاه مثل قیر. داستانای فانتزی امروزی اینو گسترش دادن و زیرگروههای بیشتری ساختن: مثلاً الفهای عالی (اغلب خیلی نجیب و دانا)، الفهای جنگلی (اهل طبیعت و جنگل) و الفهای تاریکی (اغلب بدجنس یا مرموز). هر کدوم از اینا هم شکل و شمایلِ مخصوصِ خودشون رو دارن. بعضی داستانا هم الفها رو خیلی عجیب غریب نشون میدن که قیافهشون به جایی که زندگی میکنن یا جادویی که دارن ربط داره (مثلاً الفهایی که شبیه گیاهان یا الفهایی که پشم یا بال دارن).
- توضیح: اینکه تو داستانای فانتزی اومدن الفها رو به دستههای مختلف تقسیم کردن، باعث میشه که بتونن تنوع بیشتری ایجاد کنن و فرهنگها و ماجراهای مختلفی رو توی همون چارچوبِ کلیِ الفها تعریف کنن. این تفاوتها معمولاً نشوندهندهی اینه که هر دسته تو چه محیطی زندگی میکنه یا چه جور جادویی بلده. تقسیمبندی الفها به گروههای مختلف یه جور چارچوب میده تا بشه جامعهها و داستانهای پیچیدهتر و دقیقتری براشون ساخت که اغلب از همون دوگانهی اصلیِ روشن/تاریک الهام میگیرن ولی با ویژگیها و هویتهای فرهنگیِ منحصر به فرد، اون رو گسترش میدن.
🦾قدرتها و خطراتشون: چه کارایی از دستشون برمیومده؟
-
🪄جادو و انواعش: طبیعت، شفا، چشمبندی و غیره:
الفها تو همهی قصهها و داستانا، همیشه با جادو سر و کار داشتن. اون باورهای قدیمیتر، جادوشون رو به طبیعت ربط میدادن. الفها رو مثل روحِ طبیعت میدیدن که روی جنگلها و رودخونهها و کوهها قدرت دارن. تو قصههای نورس و جاهای دیگه، میگفتن قدرتِ شفا دادن هم دارن. بعضی قصهها میگن میتونستن ذهنِ آدمو کنترل کنن یا چیزایی رو به چشم آدم بیارن که واقعیت نداره (همون چشمبندی). تو افسانههای نورس، الفهای روشنایی رو به باروری و هنر ربط میدادن. الفهای تاریکی هم گاهی به آهنگری و ساخت و ساز و دنیای زیرِ زمین مربوط میشدن. الفهای آقای تالکین جادوهای خیلی قوی داشتن، مثل شفا دادن، خلق کردن با آواز خوندن، و اینکه میتونستن هم دنیای مادی و هم دنیای روحانی رو ببینن و بفهمن. تو داستانای فانتزی امروزی هم الفها معمولاً تو انواعِ مختلفِ جادو مهارت دارن، مثل کنترلِ آب و باد و خاک و آتیش، ورد خوندن و آیندهبینی.
- توضیح: جادو یه بخشِ جدا نشدنی از الفهاست، فقط نوعِ جادوشون بسته به فرهنگ و قصهای که تعریف میشه، فرق میکنه. اینکه تو باورهای قدیمی اینقدر به طبیعت ربطشون میدادن، نشون میده چقدر برای دنیای طبیعی و قدرتهایی که توش هست، احترام قائل بودن. این همه منبع که از جادوی الفی حرف میزنن، نشون میده که جادو چقدر تو هویتشون نقش مهمی داشته. اون ارتباط اولیه با ارواح طبیعت، نشوندهندهی یه باور قدیمیه که بین الفها و محیط زیستشون یه پیوند عمیق وجود داره و جادوشون هم اغلب همین پیوند رو نشون میده.
-
🪖 مهارت تو جنگ و ساخت و ساز:
تو داستانای فانتزی امروزی، الفها رو اغلب جنگجوهای خیلی ماهری نشون میدن، مخصوصاً تو تیراندازی با کمون و شمشیربازی. اون لگولاس تو فیلمای ارباب حلقهها یه نمونهی معروفِ تیراندازِ ماهرِ الفیه. بعضی قصههای قدیمیتر، مخصوصاً اونایی که دربارهی الفهای تاریکی نورس (که گاهی با کوتولهها یکی گرفته میشدن) هست، اونا رو به آهنگری و ساختنِ چیزای مختلف ربط میدن. تو بعضی داستانای فانتزی، الفها به خاطر هنر و استادیشون تو ساختنِ وسایلِ زیبا و جادویی معروفن.
- توضیح: غیر از اون قدرتای جادوییِ ذاتی، الفها تو خیلی از قصهها، مهارتهای بدنی و هنریِ خیلی بالایی هم دارن که معمولاً نشوندهندهی عمرِ طولانی و پشتکارشونه برای رسیدن به استادی تو کارشون. اینکه تو فانتزی امروزی اینقدر روی مهارتای جنگیشون تأکید میشه، احتمالاً به خاطر نیازِ داستانای ماجراجوییه که توش الفها اغلب نقشِ قهرمان رو بازی میکنن. اون ارتباط با ساخت و ساز، مخصوصاً تو افسانههای نورس، یه جنبهی دیگهی مهارتشون و نقشِ احتمالیشون تو دنیا رو نشون میده.
-
⚠️ عیب و ایرادها و نقطهضعفهاشون:
چون عمرشون خیلی زیاده، گاهی وقتا الفها رو موجوداتی نشون میدن که از نظر احساسی سرد و بیتفاوتن یا همیشه یه غمی دارن، انگار از زندگیِ کوتاه و گذرای آدما جدا افتادن. تو بعضی داستانا، بچهدار شدنشون خیلی طول میکشه و کُنده، برای همین نسلشون در خطره و ممکنه منقرض بشن. غرور و تکبر هم گاهی به عنوان نقطهضعفشون نشون داده میشه که باعث میشه با نژادای دیگه به مشکل بخورن (تکبر آفتِ بزرگیه، بچهها). تو قصههای قدیمی گاهی میگفتن از بعضی گیاها یا از آهن بدشون میاد یا بهشون آسیب میرسونه. تو بعضی داستانای فانتزی امروزی هم ممکنه نقطهضعفای خاصی داشته باشن که به جادو یا ارتباطشون با طبیعت ربط داره.
- توضیح: اینکه با وجودِ همهی اون ویژگیهای برترشون، براشون نقطهضعف هم میذارن، باعث میشه شخصیتشون عمیقتر و پیچیدهتر بشه و به ما آدما نزدیکتر به نظر بیان، نه مثلِ فرشتههای بیعیب و نقص. این محدودیتها میتونه تو داستان کشمکش ایجاد کنه و موضوعاتی مثل فناپذیری، تغییر و روابط بین فرهنگای مختلف رو مطرح کنه. با اینکه الفها رو اغلب خیلی ایدهآل نشون میدن، ولی خب به نقطهضعفاشون هم اشاره میشه. این محدودیتها کمک میکنه تا قدرتشون متعادل بشه و شخصیتهای جذابتری باشن. مثلاً اون فاصلهی احساسی که به خاطر عمر طولانی پیدا میکنن، یه استعارهی رایجه که چالشهای جاودانگی رو نشون میده.
🗺️قلمرو الفها: کجا زندگی میکردن و جامعهشون چطور بود؟
-
🏚️خونههای قدیمیشون: جنگلها، تپهها و جاهای مخفی:
قدیمیا معتقد بودن الفها تو دلِ طبیعت زندگی میکنن، جاهایی مثل جنگلها، چمنزارها، روی تپهها یا تو غارها. بعضی جاها رو هم بهخصوص مالِ اونا میدونستن، مثلاً یه جنگلی به اسم ویستمن و نیو فارست تو انگلیس یا یه تپهای به اسم آلفهول تو ایسلند. تو افسانههای نورس، الفهای روشنایی تو جایی به اسم آلفهایمر (خونهی الفها) بودن و الفهای تاریکی زیرِ زمین. قصههای سلتیک میگفتن اونا تو یه دنیای دیگهای هستن که از راهِ تپههای پریان میشه بهش رسید. تو قصههای سوئدی، میگفتن تو تپهها و جنگلا قایم شدن و به مه ربط دارن. مردم ایسلند هم از "مردمِ پنهان" (Huldufólk) حرف میزنن که میگن خیلی شبیه آدما هستن و تو تپهها و کوهها و صخرهها زندگی میکنن. بعضی باورها هم میگفتن تو تنهی درختای توخالی یا لونههای قدیمی و متروکهی گورکنها خونه دارن.
- توضیح: اینکه همیشه الفها رو به جاهای وحشی و طبیعی ربط میدادن، نقششون به عنوان موجوداتی که به محیط زیست گره خوردن و معمولاً جدا از آدما زندگی میکنن رو پررنگ میکنه. این فکر که الفها یه جورایی واسطه بین دنیای آدما و عالم غیب هستن رو هم تقویت میکنه. این همه منبع که محل زندگی الفها رو توصیف میکنن، قشنگ نشون میده چقدر به دنیای طبیعی وابستهان. این موضوع که تو فرهنگها و زمانهای مختلف تکرار میشه، یه جنبهی اساسی از هویت الفها رو نشون میده.
-
🏙️فکرِ جامعه و شهر و دیار برای الفها:
داستانای فانتزی امروزی اغلب جامعههای پیچیدهای برای الفها درست میکنن با فرهنگ و رسم و رسوم و سلسله مراتبِ خودشون، مثل اونایی که آقای تالکین تو سرزمین میانه ساخته (مثلاً ریوندل یا لوتلورین) یا تو دنیاهای بازیهای کامپیوتری (مثل وارکرفت، الدر اسکرولز، عصر اژدها). این جامعهها میتونه شکلای مختلفی داشته باشه، از قلمروهای جنگلیِ دورافتاده بگیر تا شهرهایی که توشون الفها کنارِ نژادای دیگه زندگی میکنن. بعضی داستانا هم اونا رو مثل بازماندههای امپراتوریهای قدیمی که از بین رفتن نشون میدن یا مثل یه گروهِ به حاشیه رونده شده که مورد تبعیض قرار میگیرن.
- توضیح: اینکه تو داستانا میان برای الفها جامعههای پیچیده درست میکنن، باعث میشه بشه ساختارهای اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و روابطشون با نژادای دیگه رو بهتر نشون داد و به دنیای فانتزی عمق بیشتری بخشید. این جامعهها اغلب یا نسخههای ایدهآلِ جامعهی انسانی هستن یا برعکس، جنبههای تاریک و هشداردهندهی جامعهی ما رو نشون میدن. اگه به منابعی که روی جامعههای الفی تمرکز دارن نگاه کنیم، میبینیم که چقدر این تصویر با اون الفهای تکی یا کمتعدادِ قصههای قدیمی فرق کرده. ساختنِ جامعههای مفصل با آداب و رسوم و سلسله مراتب و تاریخِ مخصوص به خودشون، یکی از ویژگیهای اصلیِ دنیای فانتزی مدرنه.
-
⛓️سلسله مراتب و رسم و رسوم تو قصهها و داستانا:
جامعههای الفی تو داستانا میتونن سلسله مراتبی باشن، مثلاً شوراهایی داشته باشن، قبیلهای باشن یا هر کسی نقشِ مشخصی داشته باشه. الفهای آقای تالکین ساختار اجتماعیِ خیلی قویای دارن با پادشاه و ارباب و گروههای فرهنگیِ مختلف. تو بعضی داستانای دیگه، جامعهشون آزادتره و بیشتر روی همکاری و تصمیمگیریِ جمعی استواره. خیلی وقتا زنها تو جامعههای الفی احترامِ زیادی دارن و از نظرِ حقوق و نقشهای رهبری با مردا برابرن. رسم و رسومشون میتونه شاملِ دورههای نامزدیِ طولانی، ازدواج با یک همسر و احترامِ خیلی زیاد به طبیعت و هنر باشه. بعضی وقتا هم الفها رو مغرور و گوشهگیر نشون میدن که خودشون رو از بقیهی نژادها برتر میدونن.
- توضیح: اون ساختارهای اجتماعی و رسم و رسومی که تو داستانا به الفها نسبت میدن، اغلب یه جورایی انعکاسِ نسخههای ایدهآل یا رمانتیک شدهی جامعهی انسانیه که روی چیزایی مثل دانایی، هماهنگی و احترام تأکید داره. اون موضوعِ برتریِ الفها هم میتونه برای نشون دادنِ مسائلی مثل نژادپرستی و تعصباتِ فرهنگی استفاده بشه. منابعی که جزئیاتِ ساختارهای اجتماعی و آداب و رسوم الفی رو شرح میدن، طیفِ وسیعی از سازماندهیهای اجتماعی رو نشون میدن. تضاد بینِ ساختارهای سلسله مراتبی و ساختارهای جمعیتر، و همچنین تأکیدِ مکرر روی برابریِ جنسیتی و فعالیتهای هنری، نشون میده که این جامعههای خیالی اغلب برای تجسمِ ارزشهای خاص یا ایجادِ تضاد با جامعههای انسانی طراحی شدن.
🧌الفها تو تار و پودِ افسانهها و باورهای مردمی
-
نقششون به عنوانِ ارواح طبیعت، خدایان کوچیک و اجدادِ افسانهای:
اون الفهای اولیه تو قصههای ژرمنی و نورس، خیلی به طبیعت نزدیک بودن و اغلب به چشمِ ارواحِ زمین بهشون نگاه میکردن. تو افسانههای نورس، الفهای روشنایی رو مثلِ خدایانِ کوچیک میدونستن که به باروری و رونق و رفاه ربط داشتن. بعضی افسانهها میگفتن الفها میتونن با آدما ازدواج کنن و بچههاشون قدرتهای جادویی پیدا میکنن. اون شعرهای قدیمی اسکالدیک هم به یه ارتباطی بین الفها و عالم بالا یا دنیای مردگان اشاره میکرد. تو بعضی حماسههای افسانهای، گاهی الفها رو به عنوانِ جدِ افسانهایِ قهرمانها معرفی میکردن.
- توضیح: اینکه قدیما الفها رو روح طبیعت یا خدای کوچیک میدونستن، نشوندهندهی ارتباطِ عمیقِ انسانِ قدیم با دنیای طبیعی و باورش به نیروهای ماوراییای بوده که فکر میکرده تو طبیعت ساکنن. اون ایدهی اینکه قهرمانا رگ و ریشهی الفی دارن هم راهی بوده تا ویژگیهای جادویی یا الهی رو به دودمانهای انسانی نسبت بدن. منابعی که دربارهی نقشهای اولیهی الفها بحث میکنن، نشون میدن که اونا در ابتدا اهمیتِ بیشتری از موجوداتِ صرفاً خیالی داشتن. ارتباطشون با خدایان، طبیعت و حتی اجداد، نشوندهندهی ادغامِ عمیقترشون تو نظامهای اعتقادیِ اولیه است، جایی که تو توضیحِ جهان و منشأ انسان نقش داشتن.
-
رفت و آمدشون با آدما: خوبی یا شیطنت؟
الفها تو قصههای مردمی، هم به آدما کمک کردن و هم اذیتشون کردن. گاهی وقتا به چشمِ موجوداتِ شیطون و ناقلایی بهشون نگاه میکردن که کارای کوچیکِ اذیتکننده میکنن یا آدما رو تو راه گمراه میکنن. از طرف دیگه، میتونستن خیلی هم مهربون باشن و به کسایی که بهشون احترام میذاشتن، کمک کنن، شفاشون بدن یا براشون شانس و روزی بیارن. اون باوری که میگفت الفها بچهها رو میدزدن و بهجاشون بچهی خودشون (بچهی عوضی) رو میذارن، تو بعضی فرهنگا خیلی رایج بود. گاهی هم مریضیها و بدبختیها رو گردنِ اونا مینداختن.
- توضیح: این طبیعتِ دوگانهی الفها تو قصههای مردمی، انعکاسی از رابطهی پیچیدهی آدما با نیروهای ناشناختهی طبیعته. اونا میتونستن هم مفید باشن و هم خطرناک، بستگی به رفتارِ آدما و البته حال و حوصله و دمدمی مزاجیِ خودشون داشته. منابعی که تعاملاتِ بین الفها و انسانها رو شرح میدن، به طور مداوم این دوگانگی رو نشون میدن. این دوسوگرایی نشون میده که الفها تو فولکلور برای توضیحِ هم خوشبختی و هم بدبختی استفاده میشدن و به عنوانِ راهی برای مردم عمل میکردن تا جنبههای غیرقابل پیشبینیِ زندگی و طبیعت رو درک کنن و شاید روشون تأثیر بذارن.
-
👻الفها و دنیای ارواح:
اون تصوراتِ اولیه از الفها، اغلب اونا رو تو دستهی بزرگتری از ارواحِ طبیعت یا موجوداتِ ماورایی قرار میداد. تو افسانههای نورس، ارتباطِ نزدیکی با خدایان و بقیهی موجوداتِ افسانهای داشتن. تو سنتهای سلتیک، اونا رو به دنیای دیگه (Otherworld) پیوند میزدن که یه قلمرو پر از جادو و رمز و راز بود. الفهای آقای تالکین همزمان هم تو دنیای مادی وجود دارن و هم تو دنیای روحانی. بعضیها هم نظریه دادن که شاید الفها فرشتههایی بودن که از بهشت رونده شدن یا ارواحی هستن که به زمین تبعید شدن (البته اینا فقط حرفه، والله اعلم).
- توضیح: الفها اغلب مثلِ یه واسطه بینِ دنیای ما آدما و عالمِ ارواح قرار میگیرن. اونا تجسمِ ارتباط با نیروهایی هستن که فراتر از فهمِ عادیِ ماست. ارتباطشون با موجوداتِ روحانیِ مختلف، این وضعیتِ بینابینیشون رو نشون میده. منابعی که ارتباطِ بین الفها و دنیای ارواح رو مورد بحث قرار میدن، روی نقششون به عنوانِ موجوداتی که بینِ دنیای مادی و ماوراءالطبیعه قرار دارن، تأکید میکنن. این وضعیتِ حد واسط، اونا رو به چهرههای قدرتمندی تو فولکلور تبدیل میکنه که قادر به تأثیرگذاری بر هر دو قلمرو هستن.
📚📽️از کتابا تا پردهی سینما: الفها تو رسانههای امروزی
-
میراثِ ماندگارِ الفهای آقای جی.آر.آر. تالکین:
اون تصویری که آقای تالکین از الفها ساخت - موجوداتی دانا، زیبا، نامیرا (یا با عمر خیلی طولانی) و عمیقاً وصل به طبیعت - یه تأثیرِ خیلی عمیق و موندگار روی داستانای فانتزی امروزی گذاشته. الفهای اون معمولاً تو تیراندازی، شمشیربازی و جادو استادن. جامعههاشون اغلب خیلی قدیمی و پر از دانایی و هنره.
- توضیح: کارای آقای تالکین اساساً مفهومِ امروزیِ الفها رو تو ادبیاتِ فانتزی از نو تعریف کرد و خیلی از اون کلیشههایی که هنوزم رایجه رو اون پایهگذاری کرد. اون دنیایی که با جزئیاتِ دقیق ساخت و شخصیتهای پیچیدهای که خلق کرد، یه کهنالگوی قدرتمند و موندگار درست کرده. این همه منبع که به تأثیرِ تالکین اشاره میکنن، قشنگ نشون میده که نقشِ اصلی رو تو شکل دادن به درکِ امروزیِ ما از الفها داشته. خلقِ دقیقِ تاریخ، فرهنگ و زبانِ الفی توسطِ اون، یه الگو به دست داد که خیلی از نویسندههای فانتزیِ بعد از اون یا ازش پیروی کردن یا سعی کردن بر خلافش عمل کنن.
-
تفسیرهای جورواجور تو کتابا، فیلما و تلویزیون:
با اینکه تأثیرِ تالکین خیلی قویه، رسانههای امروزی تفسیرهای مختلفی هم از الفها نشون میدن. بعضیاشون خیلی شبیه مدلِ تالکین هستن (مثلاً الفهای دانا و نجیب). بعضیای دیگه نسخههای تاریکتر یا پیچیدهتری رو نشون میدن، مثلِ اون الفهای بیخانمان و تحتِ ستم تو بازیهای "عصر اژدها" یا اون الفهای جامعهستیز تو کتابای "دیسکورلد" نوشتهی تری پرچت. بعضیها هم الفها رو موجوداتِ کوچولو و شیطون نشون میدن که به قصههای قدیمی نزدیکترن. تو مجموعهی "هری پاتر"، الفهای خانگی رو داریم که موجوداتی شبیه جن و در خدمتِ انسانها هستن. تو مجموعهی "آرتور" ساختهی لوک بسون، الفهای کوچولویی با رگ و ریشهی آفریقایی به اسم مینیمویها هستن.
- توضیح: این تنوعِ تصویرِ الفها تو رسانههای امروزی، نشون میده که این کهنالگو چقدر انعطافپذیره و نویسندهها و فیلمسازا دوست دارن جنبههای مختلفِ طبیعتشون رو بررسی کنن، و گاهی وقتا هم اون کلیشههای قدیمی رو زیر پا بذارن یا به چالش بکشن. منابعی که تفسیرهای متنوع رو برجسته میکنن، نشون میدن که با اینکه تأثیرِ تالکین غیرقابل انکاره، مفهومِ الف تو رسانههای مدرن به تکاملِ خودش ادامه داده. نویسندهها و فیلمسازا عناصرِ اصلی رو گرفتن و اونا رو برای تناسب با نیازهای رواییِ مختلف و بررسیِ موضوعاتِ گوناگون اقتباس کردن که منجر به طیفِ گستردهای از تصاویرِ الفی شده.
-
🎮الفها تو دنیای بازیهای کامپیوتری و فرهنگِ عامه:
الفها یه نژادِ خیلی رایج تو اکثرِ بازیهای ویدیوییِ فانتزی هستن، مثلِ "سیاهچالها و اژدهایان"، "وارکرفت"، "الدر اسکرولز" و "عصر اژدها". معمولاً اونا رو ماهر تو جادو و تیراندازی با کمون نشون میدن که ارتباطِ قویای هم با طبیعت دارن. زیرگروههای مختلف با ویژگیها و فرهنگهای خاص خودشون هم تو این بازیها زیاده. اون "الفِ کریسمس" هم که گفتم، هنوز یه چهرهی فرهنگیِ محبوبه که به بابانوئل ربطش میدن.
- توضیح: اینکه الفها اینقدر تو بازیهای کامپیوتری و فرهنگِ عامه زیادن، جایگاهشون رو به عنوانِ یه عنصرِ کلیدی تو ژانرِ فانتزی محکمتر میکنه. اینطوری به مخاطبای بیشتری میرسن و همچنان روی درکِ امروزیِ ما از این موجودات تأثیر میذارن. منابعی که به بازیهای ویدیویی و فرهنگِ عامه اشاره میکنن، نشون میدن که چطور کهنالگوی الفی تو این رسانهها پذیرفته شده و بیشتر توسعه پیدا کرده. ماهیتِ تعاملیِ بازیهای ویدیویی به بازیکنا این امکان رو میده که به روشی فراگیرتر با شخصیتها و فرهنگهای الفی درگیر بشن و به محبوبیتِ مداومشون کمک کنه.
👩🏼🤝👨🏻طیفِ رنگارنگِ الفها: انواع و دستهبندیها تو فرهنگای مختلف
-
الفهای روشنایی و الفهای تاریکی: یه دوگانگیِ قدیمی:
این فرق گذاشتن بینِ الفهای روشنایی (لیوسآلفار) و الفهای تاریکی (دوکآلفار) از همون افسانههای قدیمیِ نورس میاد. الفهای روشنایی به زیبایی، نور، هوا، خوبی، باروری و هنر ربط داشتن و تو آلفهایمر زندگی میکردن. الفهای تاریکی به زیرِ زمین، سایهها و گاهی وقتا بدجنسی یا بیطرفی ربط داشتن. گاهی وقتا هم اونا رو با کوتولهها (دورفها) و مهارتشون تو ساخت و ساز یکی میدونستن. این دوگانگی روی دستهبندیهای بعدیِ الفها تو داستانای فانتزی خیلی تأثیر گذاشته.
- توضیح: این تقسیمبندیِ قدیمیِ نورسها، یه چارچوبِ اساسی به ما میده تا جنبههای مختلفِ کهنالگوی الفی رو بفهمیم و نیروها یا ویژگیهای متضاد رو نشون میده. این دوگانگی هنوزم تو فانتزیِ مدرن طنیناندازه. اشارهی مداوم به الفهای روشن و تاریک تو منابعِ مربوط به اساطیرِ نورس، اهمیتِ اون رو به عنوانِ تلاشی اولیه برای طبقهبندی و درکِ جنبههای مختلفِ طبیعتِ الفی برجسته میکنه. این دوگانگیِ اساسی تأثیرِ ماندگاری بر نحوهی تصورِ الفها تو آثارِ فانتزیِ بعدی داشته است.
-
❇️الفهای عالی، الفهای جنگلی و بقیهی زیرگروههای فانتزی:
فانتزیِ مدرن اومده اون دوگانهی روشن/تاریک رو با زیرگروههای مختلف گسترش داده که هر کدوم ویژگیها و فرهنگهای خودشون رو دارن. الفهای عالی (High Elves) (یا اسمای شبیه این) اغلب نجیب، دانا، از نظرِ جادویی قدرتمند و گاهی گوشهگیر نشون داده میشن، که جنبههای ظریفتر و شاید مغرورترِ طبیعتِ الفی رو نمایندگی میکنن. الفهای جنگلی (Wood Elves) (یا اسمای شبیه این) معمولاً منزویترن، تو جنگلها زندگی میکنن، تو تیراندازی ماهرن و عمیقاً به دنیای طبیعی وصلن، و گاهی به غریبهها بدبینن. الفهای تاریکی (Dark Elves) (یا اسمای شبیه این)، که اغلب از اون الفهای تاریکیِ نورس الهام گرفتن، معمولاً بدجنستر، ظالمتر یا از نظرِ اخلاقی مرموزترن و گاهی زیرِ زمین زندگی میکنن. انواعِ دیگهای هم هست، مثلِ الفهای دریایی، الفهای برفی و تفسیرهای خاصتر.
- توضیح: اینکه این همه زیرگروهِ الفی تو فانتزی درست شده، باعث میشه که بشه پیچیدگیِ بیشتری تو ساختنِ دنیاهای داستانی ایجاد کرد و فرهنگها و درگیریهای متنوعتری رو تو همون چارچوبِ کلیِ کهنالگوی الفی بررسی کرد. این دستهبندیها اغلب بر اساسِ تفاوتهای محیطِ زندگی یا باورها و فلسفههاشون انجام میشه. منابعی که جزئیاتِ زیرگروههای مختلفِ فانتزی رو شرح میدن، نشون میدن که چطور اون دوگانگیِ اساسیِ نورس توسطِ نویسندگانِ فانتزیِ مدرن گسترش پیدا کرده و متنوع شده. این زیرگونهها اغلب اهدافِ رواییِ خاصی رو دنبال میکنن و امکانِ ایجادِ انواعِ مختلفِ جوامعِ الفی، درگیریها و تعاملات با سایرِ نژادها رو فراهم میکنن.
-
🪬تفاوتهای محلی و تفسیرهای فرهنگیِ خاص:
تو قصههای سوئدی، "اِلوُر"ها (älvor) معمولاً زن هستن و به مه و رقصیدن تو چمنزارها ربط دارن. تو قصههای ایسلندی، "هولدوکولک" (Huldufólk) یا همون "مردمِ پنهان" رو داریم که خیلی شبیه آدما هستن و تو طبیعتِ اطراف زندگی میکنن. اون مفهومِ "الفهای کریسمس" هم که گفتم، یه چیزِ جدید و خاصِ آمریکایی و اروپاییه که به این قصهها اضافه شده. تو انجمنهای جهانیسازی (?) هم نمونههای خیلی خاصی از الفها با ویژگیهای ظاهری و قدرتهای جادوییِ منحصر به فرد پیدا میشه. (این قسمت آخر منبع اصلی کمی نامفهوم بود، شاید منظور دنیاهای فانتزی مختلف باشد).
- توضیح: غیر از اون دستهبندیهای کلی، تفاوتهای محلی و فرهنگی تو قصههای الفها نشون میده که این موجوداتِ افسانهای چطور با فرهنگها و باورهای خاصِ هر منطقه خودشون رو وفق دادن. این تفسیرهای خاص، به غنا و تنوعِ کلیِ داستانای الفها اضافه میکنه. منابعی که تنوعاتِ منطقهای رو برجسته میکنن، تأکید میکنن که مفهومِ الف ثابت نیست، بلکه یه مفهومِ پویاست که توسطِ سنتهای محلی و نیازهای فرهنگی شکل میگیره. این تفسیرهای منحصر به فرد، قدرتِ فولکلور رو در سازگاری و تکامل در جوامعِ مختلف نشون میده.
👻ارواحِ همنوع: مقایسهی الفها با بقیهی موجوداتِ افسانهای
-
الفها و پریها: شباهتها و تفاوتها:
الفها و پریها اغلب خیلی به هم نزدیکن یا حتی تو قصههای مردمی، مخصوصاً تو قصههای سلتیک (ایرلندی و اسکاتلندی) و کتابای بعدیِ انگلیسی، به جای هم به کار میرفتن. هر دوتاشون معمولاً به جادو، طبیعت و یه دنیای مخفی ربط دارن. فرقایی که گاهی میذارن اینه که پریها رو اغلب با بال نشون میدن و شاید یه کم دمدمی مزاجتر یا بازیگوشتر باشن، در حالی که الفها میتونن جدیتر یا نجیبتر باشن، مخصوصاً تو فانتزیِ امروزی. بعضی قصهها میگن پریها روح ندارن و وقتی میمیرن کلاً از بین میرن، بر خلافِ الفها که شاید دنیای بعد از مرگ داشته باشن.
- توضیح: این رابطهی نزدیکِ بین الفها و پریها نشون میده که یه جورایی تو ذهنِ مردمِ قدیم تو یه دستهبندیِ مشترک قرار میگرفتن و فرق گذاشتن بینشون گاهی سخته یا بستگی به قصهی خاص و منطقهی جغرافیایی داره. این همه منبع که به ارتباطِ بین الفها و پریها اشاره میکنن، همپوشانیِ قابلِ توجهی رو تو ویژگیها و نقشهاشون برجسته میکنه. تفاوتهای ظریفی که وجود داره، اغلب تو فولکلور و فانتزیِ بعدی ظاهر میشه که نشوندهندهی تمایزِ تدریجیِ این چهرهها در طولِ زمانه.
-
🏛️الفها و کوتولهها (دورفها): کهنالگوهای متضاد:
الفها و کوتولهها (دورفها) اغلب به عنوانِ دو تا نژادِ متضاد تو کتابا و بازیهای فانتزی نشون داده میشن. الفها معمولاً ظریف، لاغر و وصل به طبیعتن، در حالی که کوتولهها اغلب چهارشونه، قوی و وصل به کوهها و آهنگری و ساخت و ساز هستن. البته قدیما، اون الفهای تاریکیِ نورس رو گاهی با کوتولهها یکی میدونستن. تو خیلی از داستانای فانتزی، الفها و کوتولهها با هم دشمنیِ دیرینه دارن.
- توضیح: این تضادِ بینِ کهنالگوی الفها و کوتولهها، یه منبعِ خوب برای ایجادِ کشمکش تو داستانه و اجازه میده که ارزشها و دیدگاههای مختلف تو دنیاهای فانتزی بررسی بشن. تفاوتهاشون اغلب تضادهای اساسی مثلِ طبیعت در برابرِ صنعت، یا ظرافت در برابرِ قدرت رو نشون میده. منابعی که الفها و دورفها رو با هم مقایسه میکنن، تمایزِ آگاهانهی این دو نژاد رو تو فانتزی نشون میدن. این تضاد احتمالاً برای ایجادِ دنیایسازیِ پویاتر و جالبتر عمل میکنه و امکانِ تعاملات و درگیریها رو بر اساسِ طبیعت و ارزشهای متفاوتشون فراهم میکنه.
-
👥شباهتها و تفاوتها با گابلینها، اسپرایتها و بقیهی موجودات:
الفها بعضی ویژگیها رو با موجوداتِ افسانهایِ دیگه مثلِ گابلینها (شیطنت، گاهی بدجنسی)، اسپرایتها (جثهی کوچیک، ارتباط با طبیعت) و نومها (ارتباط با زمین و جاهای مخفی) مشترک دارن. اما الفها، مخصوصاً تو فانتزیِ امروزی، اغلب یه حسِ نجابت، زیبایی یا داناییِ بیشتری نسبت به این موجوداتِ دیگه دارن. البته باید گفت که ویژگیها و نقشهای دقیقِ این موجودات میتونه تو قصههای مردمیِ مختلف خیلی فرق کنه.
🌹 خب، اینم از قصهی این الفها، موجوداتی که از دلِ افسانههای قدیمی بیرون اومدن و هنوزم که هنوزه تو خیالِ ما آدما زندگی میکنن. هر قومی، هر دورهای، یه جوری تصورشون کرده، گاهی خوب و نورانی، گاهی تاریک و ترسناک، گاهی کوچیک و شیطون، گاهی بزرگ و دانا. خدا دانای اسرار است و بهتر میداند حقیقتِ این قصهها چیست.
- ۰۴/۰۱/۲۰
- ۳۳۹ نمایش
بعضی از اجنه طیاره هستن
آیا مسلمان و غیر مسلمان دارن
اصلا حیوان هستن یا ناطق هستن خرد دارن؟